مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:20133 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:7

راه جلوگيري از تكبر چيست؟ضمناً بعضي از ذكرها را براي ما بنويسيد؟

يكي ديگر از گناهان كبيره و صفات خبيثه، تكبر يا كبر ورزيدن است و آن عبارتست از حالتي كه انسان خود را بالاتر از ديگران بدانند و نسبت به برتري خود نيز اعتقاد داشته باشد. در تكبر بايد پاي شخص ديگر به ميان آيد تا انسان خود را از او برتر و بالاتر ببيند به خلاف عجب كه انسان خودش را ميبيند، اگر چه پاي شخص ديگري درميان نباشد. بنابراين، كبر صفتي است در نفس و باطن انسان، كه اين صفت در ظاهر داراي آثار و ثمراتي است كه باعث حقير شمردن ديگري و برتري بر آن گردد، همانند مضايقه داشتن از همنشيني با او يا هم غذا شدن با او يا امتناع كردن از نشستن كنار او و يا عدم رفاقت با او و انتظار سلام كردن و پيش افتادن از او در راه رفتن و با بي توجهي به او در موقع سخن گفتن و يا به حثارت با او تكلم كردن ميباشد، لذا قرآن مجيد كبر را از گناهاني برشمرده است كه وعده عذاب بر آنها داده است: ليس في جهنم مثوي للمتكبرين؛ آيا نيست در دوزخ آرامگاه تكبر كنندگان.(1) بلي، جاي ايشان دوزخ است. هم چنين قرآن ميفرمايد: قيل ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوي المتكبرين؛ به آنان گفته ميشود: از درهاي جهنم وارد شويد، جاودانه در آن بمانيد، چه بد جايگاهي است جايگاه متكبران.

و در سوره مؤمن ميفرمايد: كذلك يطبع الله علي كل قلب متكبر جبار؛ اين گونه خداوند بر دل هر متكبر جباري مهر مينهد.(2) در روايات زيادي نيز، تكبر مذموم شمرده شده است. در روايتي پيامبر گرامي (ص) فرمود: داخل بهشت نميشود هر كه به قدر يك دانه خردل كبر در دل او باشد و فرمودند: كه خداوند عالم فرموده: كبر يا بزرگي رداي من است و عظمت و برتري سزاوار من است پس هر كس خواهد در يكي از اينها با من برابري كند او را به جهنم خواهم افكند.(3) اما راه اين كه انسان دچار تكبر نشود، اين است كه انسان تواضع در پيش گيرد به اين معنا كه انسان با شكست نفسي نگذارد و خود را بالاتر و برتر از ديگري ببيند و لازمه تواضع آن است كه در كردار و گفتار طوري عمل كند كه دلالت بر احترام و اكرام ديگران باشد و بر اين امر مداومت به خرج دهد كه اين بهترين معالجه براي مرض كبر ميباشد كه اخبار زيادي در فضيلت آن وارد شده است. در روايتي پيامبر گرامي (ص) فرمودند: هيچ كس تواضع نكرد مگر اين كه خدا او را بلند گردانيد.(4) توصيه ما در اين مورد اين است كه زندگاني معصومين (ع) خصوصاً پيامبر گرامي (ص) را در برخورد با مردم و انجام كارهاي شخصي در منزل را مطالعه و آنها را الگويي در زندگاني خود قرار دهيد چرا كه قرآن مجيد ميفرمايد: لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجو الله و اليوم الاخر؛ مسلماً براي شما در زندگي، رسول خدا (ص) سرمشق نيكويي بود.



بعضي از ذكرها را براي ما بنويسيد؟

در اهميت ذكر و فضيلت آن همين بس كه قرآن مجيد آيات زيادي را در سورههاي متعدد، اختصاص به ذكر الهي داده است. براي مثال: الا بذكر الله تطمئن القلوب؛ همانا با ياد خدا، دلها آرام ميگيرد.(5) بعد در سوره احزاب ميفرمايد: يا ايها الذين امنوا اذكرو الله ذكر كثيرا و سجوه بكرة و اصيلا؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را بسيار ياد كنيد و صبح و شام او را تسبيح گوييد.(6) در روايتي كه از وصيتهاي اميرالمؤمنين هنگام شهادت ميباشد آمده است: يا بني كن لله ذكراً علي كل حال؛(7) پسرم در هر حال و هميشه به ياد خدا باش و از او ياد كن. البته اذكار زيادي را براي خداي سبحان ياد آور شدهاند كه از آن جمله سبحان الله - و الحمد لله - و لا اله الا الله - والله اكبر است. ولي در روايتي امام صادق (ع) ميفرمايد: ذكر خدا فقط همين جمله سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست، بلكه هنگامي كه چيزي بر تو وارد شد كه خداي سبحان شما را به آن چيز امر فرمود، آن را اخذ كن و هنگامي كه چيزي بر تو وارد شده كه از آن نهي شدي، او را ترك كن.(8)

در روايت ديگري تسبيح حضرت فاطمه زهرا (س) نيز، از ذكر الله برشمرده است. (9) ولي در قرآن مجيد: أسماء الحسنايي براي خداوند قائل شده است كه به پيامبر گرامي (ص) دستور داده شده است كه خداي سبحان را با آن اسماء بخواند. آن جا كه ميفرمايد: ولله الأسماء الحسني فادعوه بها؛براي خدا نامهاي نيك است، خدا را به آن نامها بخوانيد و كساني كه در اسماي خدا تحريف ميكنند [ و بر غير او مينهند، و شريك برايش قائل ميشوند ]، رها سازيد.(10) مرحوم علامه طباطبائي در تفسير الميزان تعداد اسماء حسني را در قرآن كريم يكصد و بيست و هفت تا ذكر ميكند كه عبارتند از:

- شماره اسماء حسني در آيات كريمه قرآن دليلي كه دلالت كند بر عدد اسماء حسني و آنرا محدود سازد نيست. بلكه از ظاهر آيه لله لا اه الا هو له الاسماء الحسني؛ الله كه جز او معبودي نيست براي اوست اسماء حسني. (طه آيه 8)

آيه: ولله الاسماء و الارض،مر او راست اسماء حسني تسبيح ميكند او را آنچه كه در آسمانها و زمين است. (حشر آيه 24) و امثال آن برميآيد كه هر اسمي در عالم باشد كه از جهت معنا احسن اسماء بوده باشد آن اسم از آن خداست، پس نميتوان اسماء حسني را شمرده و به عدد معيني معدود كرد.

و آن مقداري كه در خود قرآن آمده صد و بيست و هفت اسم است:

(الف) الاه - احد، اول، آخر، اعلي، اكرم، اعلم، ارحم الراحمين، احكم الحاكمين، احسن الخالقين، اهل التقوي، اهل المغفرة، اقرب، ابقي.

(ب) باري، باطن، بديع، بر، بصير.

(ت) تواب.

(ج) جبار، جامع.

(ح) حكيم، حليم، حتي، حق، حميد، حسيب، حفيظ، حفي.

(خ) خبير، خالق، خلاق، خير، خيرالماكرين، خيرالرازقين، خيرالفاصلين، خيرالحاكمين، خيرالفاتحين، خيرالغافرين، خيرالوارثين، خيرالراحمين،خيرالمنزلين.

(ذ) ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظيم، ذوالرحمه، ذوالقوة، ذوالجلال و الاكرام، ذوالمعارج.

(ر) رحمان، رحيم، رؤوف، رب، رفيعالدرجات، رزاق، رقيب.

(س) سميع، سلام، سريعالحساب، سريعالعقاب.

(ش) شهيد، شاكر، شكور، شديدالعقاب، شديدالمحال.

(ص) صمد.

(ظ) ظاهر.

(ع) عليم، عزيز، عفو، علي، عظيم، علام الغيوب، عالم الغيب و الشهاده.

(غ) غني، غفور، غالب، غافر الذنب، غفار.

(ف) فالق الاصباح، فالق الحب و النوي، فاطر، فتاح.

(ق) قوي، قدوس، قيوم، قاهر، قهار، قريب، قادر، قابل التوب، قائم علي كل نفس بما كسبت.

(ك) كبير، كريم، كافي.

(ل) لطيف.

(م) ملك، مؤمن، مهيمن، متكبر، مصور، مجيد، مجيب، مبين، مولي، محيط، مصيب، متعال، محيي، متين، مقتدر، مستعان، مبدي، مالك الملك.

(ن) نصير، نور.

(و) وهاب، واحد، ولي، والي، واسع، وكيل، ودود.

(ه) هادي.(11)

1 - زمر (39) آيه 60.

2 - همان آيه 72.

3 - مرحوم ملا احمد نراقي، معراج السعاده، ص 217.

4 - مرحوم ملا احمد نراقي، معراج السعاده، ص 216 - 228 (برداشت و تلخيص؛ شهيد دستغيب، گناهان كبيره، ج 2، ص 121 - 127 (برداشت و تلخيص) و آيت الله مهدوي كني، اخلاق عملي (بحث تكبر).

5 - رعد (13) آيه 28.

6 - احزاب (33) آيه 41 و 42.

7 - امالي طوسي، ج 1، ص 7، به نقل از بحارالانوار، ج 90، ص 152، حديث 7.

8 - بحارالانوار، ج 90، ص 155، حديث 18.

9 - همان، ص 155، حديث 19.

10 - اعراف (7) آيه 180.

11 - مرحوم علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ج 8، ص 533 - 532.

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.